آیا تاریخ گواه شکست مفتضحانهی چشمها و گوشها در انجام آن چه بر عهده گرفتند، نیست؟ چشمهایی که هرگز به دیدار «دیگری» باز نشدند، و گوشهایی که فریاد بلند و هزارانسالهی تنهاییِ غیر را نشنیدند؛ تا آن که نوبت شناسایی به سر آمد.
اینک آیا زمان آن فرا نرسیده است که چشم و گوش فروبندیم و کار را به اهلاش سپاریم؟
«لب»ها را به بوسههای عمیق و طولانی مشغول داریم و «دست»ها را به در آغوش کشیدن، فشردن، و بر پوستهای چروکیدهـازـتنهایی سر خوردن.
اینک آیا زمان آن فرا نرسیده است که چشم و گوش فروبندیم و کار را به اهلاش سپاریم؟
«لب»ها را به بوسههای عمیق و طولانی مشغول داریم و «دست»ها را به در آغوش کشیدن، فشردن، و بر پوستهای چروکیدهـازـتنهایی سر خوردن.
۵ نظر:
سلام
من تازه متوجه وبلاگتون شدم اونهم از بخش نظرات وبلاگم و خیلی خوشحال شدم.
خیلی از ویرایشاش خوشام اومد، یهجورایی از خود متن بهتر بود. :))
اگر آن "اهلش" هم کار چشم و گوش را به دیگری بسپارند و خود به کار دیگر پردازند چه ؟
می بینم حمید هم نیتش را عملی کرد! خوش آمدید...
راستی یادم رفت این مصرع هم برای سر در وبلاگت بد نیست:
خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد!
ارسال یک نظر